بوی کهکشان شیری می آید؛
بوی شش ماهگی های غریب، بوی لب های ترک خورده.
آسمان، چقدر به زمین نزدیک می شود تا این کودک
به آرامیبر سینه زمین قدم بگذارد!
درهای آسمان باز می شود تا باب الحوایج بیاید
تا باب الحوایج با دست های کوچکش، تقدیم زمین می شود؛
این غنچه بوی پروانگی می دهد.
این غنچه بوی شش ماهگی پرپر شده می دهد.
آسمان ایستاده است با شش ماهه ای در دست و لب های
تشنگی را زمزمه می کند.
آسمان ایستاده است و جشن تولد و پرواز، یکی شده است.
خم می شود؛ بوی پروانه ها، بوی غنچه ها به زمین می ریزد؛
بوی غنچه ها و پروانه ها از دامن آسمان به زمین می ریزد.
آه! چه عطر فرّاری دارد این شش ماهه!
زمین را با تمام سنگ هایش بی تاب می کند.
پا بر زمین می گذارد و تمام پنجره ها
به وسعت بزرگ و همواره اش باز می شوند.
پا بر زمین می گذارد و هر چه در آسمان و
زمین، مست عطر فراگیرش می شوند.
چقدر دست های کوچکش بزرگ است و آسمان
با تمام کهکشان هایش فقط چند ماه دیگر، در دست هایش می درخشد.
آسمان خم می شود و به شش ماهه پرپر شده اش می نگرد.
آسمان خم می شود و غنچه ای کوچک را آرام، به خاک می سپارد.